متفرقه

عشق یک خون آشام

یک نفس خون آشام ....

داستان موشها در جزیره

مادربزرگم یه جزیره داشت..چیز با ارزشی توش نبود،در عرض بک ساعت میتونستی کل جزیره رو بگردی،ولی واسه ما مثل بهشت بود.یه تابستون رفتیم به

دیدنشو دیدیم که جزیره پر شده از موش با یه قایق ماهیگیری اومده بودند وخودشون رو با نارگیل سیر می کردن.خب حالا چطور میشه از  شر موش ها توی

یه جزیره خلاص شد...مادر بزرگم اینو بهم یاد داد.ما یه بشکه نفتی رو داخل زمین چال کردیم و نارگیل ها را طوری چیدیم که اونها رو به سمت بشکه هدایت

کنه.پس وقتی اونها می خواستن که نارگیل ها را بخورند میافتادن توی بشکه و بعد از یک ماه همه موش ها گیر افتادن.ولی بعدش چیکار  می کنی...بشکه را

میندازی تو اقیانوس؟می سوزونیش؟نه فقط رهاش میکنی،و موش ها کم کم گرسنه شدن،و یکی بعد از دیگری شروع کردن به خوردن همدیگه تا زمانی که

فقط دوتا از آن ها باقی میمونه....دو بازمانده و بعدش چی میشه؟اونها رو میکشی؟نه اونها رو میگیری و رهاشون میکنی بین درخت ها....حالا دیگه اونها

نارگیل نمی خورند....اونها فقط موش می خورند...تو طبیعتشون رو تغیر دادی

{دوبازمانده}.....!

رائول سیلوا


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: متفرقه,
نوشته شده درچهار شنبه 2 بهمن 1392ساعت 9:50توسطaytena|


آخرين مطالب

Design By : Rihanna